Dienstag, 29. Mai 2012

پناهنده سياسي كيست؟

زنده یاد غلام حسین ساعدی

پناهنده سياسي كيست؟
پناهنده سياسي كسي است كه چهره به چهره روبه ‌رو، در برابر حكومت مسلّط ايستاده بود، و اگر بيرون آمده،‌از ترس جان نبوده است.
‌او با همان فكر مبارزه و با سلاح انديشه خويش ترك خاك و ديار كرده است.
در اين ميان هستند بسياري از نويسندگان، شاعران، نقاشان،‌مجسمه ‌سازان، كه سلاح آنها همان كارشان است و در جرگه رزمندگان ديگر قرار مي‌گيرند.
پناهنده سياسي نيّتش اين است كه با جلّادان حاكم بر وطنش تا نفس آخر بجنگد و حاضر نيست از پا بيفتد.
به لقمه ‌ناني بسنده مي‌كند، ناله سرنمي ‌دهد و شكوه نمي ‌كند.
مدام در تلاش است كه ديوار جهنم آخوندها را بشكند و به خانه برگردد. خانه ‌او وطن اوست.
براي تميز كردن خانه قدرت روحي كافي دارد و وقتي آشغالها جمع شدند، حاضر است سرتاسر وطن را با مژّه‌هاي خود پاك كند.
از جان گذشته است ‌و مطلقاً‌ نمي‌ترسد.
پناهنده سياسي نارنجكي است كه به ‌موقع مي‌خواهد ضامن را بكشد و كوهي را از جا بركند با دست بريده براي هر كار يدي حاضر است، با پاي بريده مدام مي ‌دود و با چشمان كم ‌سو همه ‌جا را مي‌بيند.‌
روحيه پناهنده سياسي عضلاني است، انگار كه از سرب ريخته شده.
واهمه ‌يي از مرگ ندارد، ‌و زماني كه خود را در صف پناهنده‌هاي قلّابي مي‌بيند، خشم جان او را به لب مي‌رساند، چون مي‌بيند ستون فقرات بشردوستي ساخته و پرداخته حكومتها فرقي بين او و دلالان اسلحه نمي‌گذارد. اولي مدام با دو گذرنامه در رفت و آمد است.. ولي او اگر پا به وطن بگذارد،‌ جمهوري اسلامي امكان نفس كشيدن نيز برايش نخواهد گذاشت و پاي ديوار خواهدش كاشت و سوراخ سوارخش خواهد كرد.
دراين‌جاست كه قوانين به يك‌باره بي‌اعتبار مي‌شوند. دراين جاست كه بايد تأملي مثلاً‌در «قرارداد1951» كرد، يا در قوانين و مقرّرات ديگر
سوءتفاهم نشود، منظور اين نيست كه كشورهاي پناه‌دهنده سختگيري بكنند. اصلاً حتّي تلاش فراواني بايد كرد كه به آواره‌هاي دور افتاده بيش از پيش توجّه شود،‌اين تلاش امر بسيار لازمي است. غرض اين است كه فرق «پناهنده‌سياسي» قلّابي با «پناهنده‌سياسي واقعي» روشن شود. اين دو از يك جنس و از يك قماش نيستند.
پناهنده سياسي قلّابي جانوري است همه چيز خوار، ولي پناهنده سياسي واقعي انساني است مرگ بركف،‌كه بي‌هيچ چشم‌داشتي مي‌خواهد كمر رژيم جمهوري اسلامي را بشكند، خشت روي خشت بگذارد و خانه تازه و وطن تازه‌يي بسازد.

ميان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمين تا آسمان است

Dienstag, 22. Mai 2012

در سالگرد به خون تپيدن چریک فدايی خلق رفيق امير پرويز پويان

من اين گل را می شناسم 
در سالگرد به خون تپيدن چریک فدايی خلق رفيق امير پرويز پويان

نوشته سعيد سلطانپور به ياد پرويز پويان
رها کنيد مرا
رها کنيد شانه و بازويم
رها کنيد مرا تا ببينم
من اين گل را می شناسم
من با اين گل سرخ د رقهوه خانه ها نشسته ام
من به اين گل سرخ د رميدان راه آهن سلام داد هام
آ... ی
من اين گل را م یشناسم
در زندان بودم که خبر رسيد. عکس رفيق با ديگر رفقايش در روزنامه بود. نگاهم روی عکس ماند... پويان... شگفتا...
آغاز کردند...
پس آن سفرهايش به روستاها، آن دوستی هايش با مردمان جورواجور... آن پيرمرد روستايی در قطار... آن جوان با آن
لباس چرب و روغنی در قهوه خانه ... آن يادداشت ها... آن شيوه های مختلف لباس پوشيد نهايش.... شکل مردم بود...
مثل مردم حرف م یزد ... آن کتاب ها... آن ترجمه ها، آن غيب تهای ناگهانی... يک روز در مشهد... يک روز در
روستاهای گيلان... يک روز در شهرهای لرستان... يک روز در تبريز... هميشه در ميان مردم و به ندرت در ميان ما
روشنفکران... به راستی شگفت انگيز بود. و آن روز... کنار چمن دانشگاه... نوشته ای از جرج حبش ترجمه م یکرد.
گنارش نشسته بودم، سر برداشت. آن چهره ی سبز تند. آن چشم های نافذ مهربان و آن لحن بومی صدايش: "نيروهای
انقلابی ايران چوب خيانت حزب توده را م یخورند. اين خيانت تاريخی است. تنها با يک حرکت تاريخی می توان آن را
شست." "اين ديکتاتوری گنديده است. مردم با يد باور کنند". "از مارکسيسم حرف زدن بد نيست. به مارکسيسم عمل
کردن دشوار است". و بعد... با لحنی ساده پرسيد: "می توانی به من گريم ياد بدهی؟!" تعجب کردم و به آرامی گفت: "به
تئاتر علاقمندم، شايد بيايم بچه ها را گريم کنم..." و آن شب... زمستان بود. نفس روی سبيل ها يخ می بست. آن جثه ی
مقاوم و چالاک... آن پيکر ريز اما يکپارچه تحرک و تلاش... می لرزيد... با آن پيراهن و ژاکت تازه، با آن کت
معمولی... عجيب اصرار داشت سرد نيست... گفت: "لباس زياد دست و پاگير است" ... گفتم: "آخر اين هم شد لباس"
گفت: "خيلی هم اشرافيه". و دستش را که در جيب داشت از آستر بال کت بيرون آورد و با پنج هاش ادا درآورد. خنده ام
گرفت. خنديد: "شايد تو هم روزی لازم باشد آستر کتت را پاره کنی." سر در نياوردم. در آن يخبندان هزاران متر قدم
زديم و او از زندگی کارگران م یگفت. از زندگی دهقانان ها، از سنديکاها، از شرکت های زراعی... از بانک ها... از
وام های مردم تهی دست... و بعد... از روشنفکران بورژوايی می گفت: "همه د رخلوت و در حرف می ارزند!!" گفتم:
"چه می شود کرد؟" خنديد. گفت: "اگر برايم با دقت بگويی چه نمی شود کرد، به تو خواهم گفت چه می شود کرد."
خاموش ماندم. "برای آن که حتی بفهمی چه نمی شود کرد بايد کار کنی، بايد جامعه را بشناسی. به دهات بروی. از
کارخانه خبر داشته باشی. بايد بدانی زير اين سق فها چه می گذرد." و به آلونک های پشت مجسمه اشاره کرد. از آن شب
ديگر او را نديدم. فکر می کنم آن شب همين که با تکان سر و تندی نگاه به آلونک ها اشاره کرد در ميان همان آلونک ها
از من جدا شد. هر وقت ب هاو فکر می کنم آلونک ها را در آن زمستان سرد م یبينم و آن رفيق ريزنقش را که مثل گوزنی
سرمازده در لابلای آلونک ها از من دور شد. مبارزی هنرمند بود. گاه شعر م یسرود و گاه قصه ای می نوشت. در نقد
هنر و هنرمند اگر چه بيش از چند نوشته ندارد بنيان گذار نگرش و شيوه ای مارکسيستی در نقد هنر است. آن آخرين
شبی که ديدمش از خانه ی تيمی به تئاتر آمده بود و من نم یدانستم. مثل کودکی روستايی ساده و مثل توسنی کوهی
هوشيار بود. رفيقی ساده و هوشيار، نقاد و مهربان... رفيقی انقلابی که به ما درس ها آموخت.
رفيق کبير پويان و ديگر رفيقانش بنيان گذاران جنبش نوين انقلابی ايران بودند. جنبشی که هنوز ارز شهای تاريخی آن
به ويژه در زمينه پيوند خلاق تئوری و پراتيک و نتايج نوين آن موضوع مبارزات تئوريک نيروهای انقلابی است

Sonntag, 20. Mai 2012

صدای دانشجویان در بند باشیم ( 18.5.2012 ) آلمان / مونیخ





Sei die Stimme der iranischer Studenten in Ketten


Die Zukunft Irans, hinter Gittern


Studenten gehen in den Universitäten, um zu lernen und um zu diskutieren.
Sie sollen neue Personen und Meinungen kennen lernen und eine bessere Gesellschaft erschaffen.
Jedoch müssen sie mit Dingen wie Zensur, Festnahmen, Belästigung, Bestrafung und Bedrohungen konfrontieren.
Studenten gehören in Universitäten und nicht in Gefängnissen. Iranische Studenten sind wegen dem Verlangen nach Demokratie in Gefangenschaft und ihnen wird verboten zu studieren.
Wer ist für solche Verhalten des islamischen Regimes verantwortlich?


Majid Tawakolli, ein iranischer Student in Gefangenschaft der islamischen Regierung Irans, hat seit Monaten keinen Kontakt zu seine Familie gehabt
und seine Mutter wurde es verboten ihn zu besuchen.
Wir rufen Sie somit auf, seine Stimme zu vertreten, denn sein Leid teilt er mit dem ganzen iranischen Volk.


Wir, der iranische Solidaritätsverein in München, rufen jeden, der für Menschenrechte steht und für seine Freiheit
kämpfen würden, sich den Studenten im Iran, die unter sehr harte Bedingungen leben, anzuschließen und sie beim Kampf gegen der islamischen Regierung zu unterstützen.
Zur Zeit sind offiziell dreißig Studenten in Gefangenschaft und vielen davon warten auf die Entscheidung der Richter.
Darunter sind:
Mohammad Ahdi, Hassan Assadi Zeydabadi, Hamed Omidi, Majid Tawakolli, Saeed Jalalifar, Ali Jamali, Mahdi Khodaee, Babak Dashab, Majid Dori, Hamed Rouhinejad, Rouhollah Rouzitalab, Hossein Rounghi-Maleki, Shahin Zeyn-Ali, Rouzbeh Saadati, Afshin Shahbazi, Fereshteh Shirazi, Ighan Shahidi, Arash Sadeghi,
Abulfazl Tabarzadi, Javad Alikhani, Mehrdad Karami, Mahdie Golrou, Habibollah Latifi, Ali Akbar Mohamadzadeh, Shabnam Madadzadeh, Zia und Atefeh Nabavi und Bahareh Hedayat.


Iranischer Solidaritätsverein
hambastegi.hambastegi@yahoo.de
http://iranischesolidaritaet.blogspot.de/

Montag, 14. Mai 2012

صدای دانشجویان در بند باشیم. Sei die Stimme der iranischer Studenten in Ketten”.


جای دانشجو در دانشگاه است نه پشت میله های زندان
فراخوان
دانشجویان زندانی ،زندانیان سیاسی را از یاد نبریم
زمان : جمعه 2012.5.18
از: 19.30 تا 20.30
مکان
Neuhauserstr. 8,,
(Fußgängerzone) , München
  1. کانون همبستگی ایرانیان،آلمان / مونیخ
hambastegi.hambastegi@yahoo.de
http://iranischesolidaritaet.blogspot.de

Der Platz der Studenten ist in der Universität, nicht hinter den Eisenstangen des Gefängnisses
Kundgebung
Freiheit für gefangene Studenten und alle Politische Aktivisten im Iran
Wann: Freitag 18. Mai .2012,
19:30 bis 20:30 Uhr
Ort: Neuhauserstr. 8,,
(Fußgängerzone) , München
Iranischer Solidaritätsverein
hambastegi.hambastegi@yahoo.de
http://iranischesolidaritaet.blogspot.de/




Montag, 7. Mai 2012

بمناسبت دومین سالگرد اعدام فرزاد کمانگر و ۴ همراهش

بمناسبت دومین سالگرد اعدام فرزاد کمانگر و ۴ همراهش 
 
سالگرد 19  اردیبهشت را که یاد آور اعدام جانگداز عزیزانمان فرزاد کمانگر معلم کرد 35 ساله، شیرین علم هولی، زندانی سیاسی اهل ماکو،  29ساله، علی حیدریان و فرهاد وکیلی, فعالان سیاسی اهل سنندج و مهدی اسلامیان است را  گرامی می داریم و مبارزه افتخار آفرینشان از هر طریقی که بود ارج می نهیم و می دانیم که:

"مرگ ستاره نوید بخش طلوع خورشید است."

یادشان جاودان و راهشان پرره رو باد


Mittwoch, 2. Mai 2012

گرامی باد روز جهانی کارگر / آلمان / مونیخ




گرامی باد روز جهانی کارگر / آلمان / مونیخ

به کارگران ، زحمتکشان ، مبارزان
آنان که می کوشند و نمی هراسند
آنان که با رنج تن پیوسته کار می کنند ، می سازند و رنگ نمی بازند
آنان که به دست آهن تفته خمیر می کنند و از امیران بی نیازند
روز جهانی کارگر خجسته باد
کانون همبستگی ایرانیان / آلمان / مونیخ