Freitag, 24. Mai 2013

چهارم خرداد1351: شهادت بنیانگذاران و دو تن از اعضای مركزیت سازمان مجاهدین خلق


 چهارم خرداد1351: شهادت بنیانگذاران و دو تن از اعضای مركزیت سازمان مجاهدین خلق

سحرگاه چهارم خرداد سال 1351، بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران؛ محمد حنیف نژاد، سعید محسن و علی اصغر بدیع‌زادگان، به‌همراه دو تن ازاعضای مركزیت سازمان، محمود عسگری زاده و رسول مشكین‌فام پس از ماهها اسارت و شكنجه در سیاهچالهای ساواك شاه، روانه میدان تیرباران شدند و به‌ شهادت رسیدند.


یادشان گرامی

Donnerstag, 23. Mai 2013

سوم خرداد1350: شهادت رفیق امیرپرویز پویان




سوم خرداد1350: شهادت رفیق امیرپرویز پویان 
روز سوم خرداد سال 1350 رفیق امیر پرویز پویان، از رهبران سازمان چریكهای فدایی خلق، به‌همراه دوتن از یارانش طی یك درگیری مسلحانه باماموران ساواك شاه به‌شهادت رسیدند. پویان یكی از چهره‌های جنبش انقلابی مسلحانه علیه دیكتاتوری شاه بود. پویان در شرایطی كه عافیت‌جویان وفرصت‌طلبان در وحشت از دیكتاتوری پلیسی رژیم شاه و برای حفظ زندگی خود به‌توجیهات تسلیم‌طلبانه برای گریز از مبارزه انقلابی پرداخته بودند، برضرورت مبارزه انقلابی علیه حکومت شاه تاكید می‌كرد. جزوه‌‌‌‌‌‌‌ معروف «رد تئوری بقا» از آثار امیرپرویز پویان است. پویان سرانجام خود دراین‌راه طی نبردی به‌شهادت رسید.

سوم خرداد 1382: درگذشت عماد رام



سوم خرداد 1382: درگذشت عماد رام
عماد رام در 3 خرداد 1382
درگذشت. او نوازندگی را از 6 سالگی آغاز کرد. سپس به آهنگسازی و سرودن ترانه بر روی آهنگهایش پرداخت. از آثار تصویری او می توان از تنهایی، تیر چنگی، ویرانه، و بیا تا گل برافشانیم نام برد. اما هنر عماد رام به اینها ختم نمی شود. از ابتکارات دیگر عماد ، تابلوی موزیکال اوست که او خودش هم بعنوان بازیگر، خواننده و هم آهنگساز ایفای نقش کرد. وی یکی از موسسین انجمن تئاتر ساری و همچنین سرپرست ارکستر ملی مختلف فرهنگ و هنر سابق بود. عماد رام پس از انقلاب 57 مبادرت به ساخت چند کار مبارزاتی از جمله شبانه، شب زنده داران، هم وطن و ایران ایران کرد. عماد در سال 1360 به دلیل مبارزه با رژیم دستگیر و متحمل 80 ضربه شلاق شد. پس از آزادی از زندان در مخالفت با رژیم به تهیه حافظ همتای آفتاب و قصه های کودکان پرداخت. عماد رام در نهایت مجبور به ترک ایران گردید و در آلمان سکنی گزید. ولی همچنان به فعالیتهایش علیه رِژیم ادامه می داد. عماد رام با عضویت در شورای ملی مقاومت سیر جدیدی از زندگی مبارزاتی اش را آغاز کرد و در زمینه هنری نیز فعال بود. عماد رام در 3 خرداد 1382 در اثر بیماری سرطان ریه در آلمان در گذشت.

Mittwoch, 15. Mai 2013

فراخوان : نه به انتخابات ، نه به جمهوری اسلامی

فراخوان
رای تو ، شرکت در قتل هموطن من است

نه به انتخابات ، نه به جمهوری اسلامی
هررای که به صندوق‌ها ریخته شود رای به جمهوری اسلامی است. با شرکت درانتخابات، به جمهوری اسلامی، به ولایت مطلقه فقیه، به سیستمی که برپایه تبعیض جنسی، قوانین قرون وسطائی و سرکوب و زندان و اعدام بنا شده است آری گفته ایم
ما همه انسان های آزاده و مدافع حقوق بشر و طرفداران آزادی در ایران را به شرکت در تظاهرات در مقابل کنسولگری جمهوری اسلامی در مونیخ فرامی خوانیم
زمان: جمعه14(یونی)2013
ساعت :11تا14
مکان : کنسولگری جمهوری اسلامی در شهر مونیخ
Generalkonsulat der islamischen Republik ,
Mauerkircherstr. 59
81679 München 

کانون همبستگی ایرانیان مونیخ


Sonntag, 12. Mai 2013

بیست و یک اردیبهشت1337: شهادت خسرو روزبه

21 اردیبهشت1337: شهادت خسرو روزبه

روز 21اردیبشهت‌ماه 1337 خسرو روزبه افسر مبارز و میهن پرست توسط ماموران رژیم شاه به‌جوخه‌‌‌‌‌‌‌ تیرباران سپرده شد. خسرو روزبه در شهر ملایر به‌دنیا آمد. او در سال 1316، دوره دانشكده افسری را به‌پایان رساند و وارد هنگ توپخانه ضدهوایی مركز شد. روزبه در زمینه‌های علمی و فنی از استعداد فراوانی برخوردار بود و چندین كتاب در زمینه‌های مختلف ریاضیات ـ تكنیك نظامی و سایرعلوم نوشت. خسرو روزبه از اعضای سازمان مخفی افسران حزب توده بود. پس از كودتای 28مرداد 1332 كه این سازمان با خیانت رهبران حزب تماما لو رفت، روزبه نیز مورد شناسایی قرار گرفته و تحت تعقیب قرار گرفت. اما او توانست با زیركی به‌مدت 4سال از چنگ ساواك و ‌اطلاعات ارتش كه به‌شدت به‌دنبال او بودند، بگریزد و به‌مبارزه مخفی ادامه دهد.‌ خسرو روزبه در 15 تیرماه 1336 پس از یك درگیری با ماموران شاه اسیر شد و از آن پس شكنجه‌ها و فشارهای فراوانی را تا لحظه شهادت تحمل كرد. رژیم شاه تلاش داشت تا او را به‌ سازش و تسلیم بكشاند، اما روزبه با مقاومت در برابر شكنجه‌ها و با دفاعیات پر شور خود در دادگاه نظامی، مرگ سرخ را بر ننگ تسلیم ترجیح داد.

Mittwoch, 8. Mai 2013

به مناسب18 اردیبهشت: پنجاه و نهمین سالگردشهادت وارطان سالاخانیان

به مناسب18 اردیبهشت: پنجاه و نهمین سالگردشهادت وارطان سالاخانیان
 روز 18اردیبهشت‌ سال 1333 وارطان سالاخانیان به‌دست شکنجه گران حکومت شاه به شهادت رسید. وارطان سالاخانیان، از‌جمله ارمنیان مبارزی بود كه پس از كودتای 28مرداد، دستگیر شد و پس از تحمل چندین روز شکنجه، جان باخت. یادش جاودان 
 ‏شعری با صدای احمد شاملو‏‏

Montag, 6. Mai 2013

گرامی باد یاد جانباختگان 19اردیبهشت ، فرزاد کمانگر و همرزمانش



در آستانە نزدیک شدن بە روزی هستیم کە در آن جهل پرستان تاریک اندیش فرزاد
  کمانگر این آموزگار انسانیت را همراە با یارانش در سحرگاه 19 اردیبهشت 1389سربدار کردند

جهل پرستان این معلم آزادە  را سربدار کردند تا در قحط سال عدل و داد،«الفّ و بایّ» امید و برابری را بە شاگردانش نیاموزد. و نیاموزد بە آنها درس استقامت و پایداری در برابر ظلم و بیداد را،درس خود بودن و کورد ماندن را.

اما غافل از آنکە دروس فرزاد زمزمەی لبهای این «وارثان خوبان» خواهد بود و آنچنانکە مادر فرزاد "دایە سلطنە" نیز گفتە است همە ملت کورد برایش فرزادی خواهند بود.

فرزاد در سیاهچال اوین آزادانە در سوگ احسان فتاحیان چە زیبا بر لب سرود کە «تعلق بە این خلق تلخ است و گریز از آن نامردی.»




و او نیز بمانند  شیرین علم هولی، فرهاد وکیلی، علی حیدریان و مهدی اسلامیان ودیگر شیرین  و فرهادهای  دیار گلها کە در آن گلولەها و طناب دار جمهوری اعدام حکمرانند بە نامردمی "نە" گفت و سربدار سپرد تا راست قامت بماند.

به مناسبت پنجم ماه مه خجسته زادروز کارل مارکس

اگر انسان در جسم خود فاني است، در عمل تاريخي خود باقي است. 
كارل ماركس 
(ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﺎﻣﮥ ﻣﺨﺘﺼﺮکارل ﻣﺎﺭﮐﺲ : ﻧﻮﺷﺘﮥ ﻭﻻﺩﻳﻤﻴﺮ ﺍﻳﻠﻴﭻ ﻟﻨﻴﻦ 
ﺗﺮﺟﻤﮥ ﺳﻬﺮﺍﺏ ﺷﺒﺎﻫﻨﮓ 
 به مناسبت پنجم ماه مه خجسته زادروز کارل مارکس


ﮐﺎﺭﻝ ﻣﺎﺭﮐﺲ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ۵ ﻣﺎﻩ ﻣﻪ ۱۸۱۸ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺗﺮﻳﺮ (ﻣﻨﻄﻘﮥ ﺭﺍﻳﻦ ﭘﺮﻭﺱ) ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺷﺪ. ﭘﺪﺭ ﺍﻭ ﻭﮐﻴﻠﯽ
ﻳﻬﻮﺩی ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ۱۸۲۴ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺗﺴﺘﺎﻧﺘﻴﺴﻢ ﮔﺮﻭﻳﺪ. ﺧﺎﻧﻮﺍﺩۀ ﻣﺎﺭﮐﺲ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺑﻮﺩ، ﺍﻣﺎ
ُﻦ ﻭ ﺳﭙﺲ
ﺍﻧﻘﻼﺑﯽ ﻧﺒﻮﺩ. ﻣﺎﺭﮐﺲ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺗﺤﺼﻴﻼﺕ ﺩﺑﻴﺮﺳﺘﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﺗﺮﻳﺮ ﻭﺍﺭﺩ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ، ﻧﺨﺴﺖ ﺩﺭ ﺑ
ﺩﺭ ﺑﺮﻟﻦ، ﺷﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺣﻘﻮﻕ ﺗﺤﺼﻴﻞ ﮐﺮﺩ، ﺍﻣﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮﻳﻦ ﺗﻮﺟﻪ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻭ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺑﻮﺩ. ﺗﺤﺼﻴﻼﺕ ﺧﻮﺩ
ﺭﺍ ﺗﺎ۱۸۴۱ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺗﺰ ﺩﮐﺘﺮﺍی ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭﺑﺎﺭۀ ﻓﻠﺴﻔﮥ ﺍﭘﻴﮑﻮﺭ ﺍﺭﺍﺋﻪ ﮐﺮﺩ. ﻣﺎﺭﮐﺲ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﻟﺤﺎﻅ
ﺩﻳﺪﮔﺎﻩ ﺧﻮﺩ، ﺍﻳﺪﻩ ﺁﻟﻴﺴﺘﯽ ﻫﮕﻠﯽ ﺑﻮﺩ. ﺍﻭ ﺩﺭ ﺑﺮﻟﻦ ﺑﻪ ﺣﻠﻘﮥ «ﻫﮕﻠﯽ ﻫﺎی ﭼﭗ» (ﺑﺮﻭﻧﻮ ﺑﺎﻭﺋﺮ ﻭ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ)
ﺗﻌﻠﻖ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮐﻮﺷﻴﺪﻧﺪ ﺍﺯ ﻓﻠﺴﻔﮥ ﻫﮕﻞ ﻧﺘﺎﻳﺞ ﺧﺪﺍﻧﺎﺑﺎﻭﺭﺍﻧﻪ ﻭ ﺍﻧﻘﻼﺑﯽ ﺑﮕﻴﺮﻧﺪ.
ُﻦ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﻣﻌﻠﻢ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺷﻮﺩ. ﺍﻣﺎ ﺳﻴﺎﺳﺖ
ﻣﺎﺭﮐﺲ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺗﺤﺼﻴﻼﺕ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺑ
ﺍﺭﺗﺠﺎﻋﯽ ﺣﮑﻮﻣﺖ – ﮐﻪ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۸۳۲ ﻟﻮﺩﻭﻳﮓ ﻓﻮﻳﺮﺑﺎﺥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﮐﺮﺳﯽ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻫﯽ ﺧﻮﺩ ﻣﺤﺮﻭﻡ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ
ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۸۳۶ﻫﻢ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﺟﺎﺯۀ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۸۴۱ﻣﺎﻧﻊ ﺗﺪﺭﻳﺲ ﺍﺳﺘﺎﺩ
ﺟﻮﺍﻥ، ﺑﺮﻭﻧﻮ ﺑﺎﻭﺋﺮ ﺩﺭ ﺑﻦ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ – ﻣﺎﺭﮐﺲ ﺭﺍ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻪ ﺗﺮک ﺣﺮﻓﮥ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻫﯽ ﮐﺮﺩ. ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ
ﺩﻳﺪﮔﺎﻩ ﻫﺎی ﻫﮕﻠﯽ ﻫﺎی ﭼﭗ ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖ ﺯﻳﺎﺩ ﺩﺭ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﮔﺴﺘﺮﺵ ﻣﯽ ﻳﺎﻓﺖ. ﻟﻮﺩﻭﻳﮓ ﻓﻮﻳﺮﺑﺎﺥ، ﺑﻪ ﻭﻳﮋﻩ ﭘﺲ
ﺍﺯ ۱۸۳۶، ﻳﺰﺩﺍﻥ ﺷﻨﺎﺳﯽ ﺭﺍ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺎﺗﺮﻳﺎﻟﻴﺴﻢ ﺭﻭی ﺁﻭﺭﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۸۴۱ (ﺑﺎ
ﺍﻧﺘﺸﺎﺭ ﮐﺘﺎﺏ «ﺟﻮﻫﺮ ﻣﺴﻴﺤﻴﺖ») ﮐﺎﻣﻼ ﺩﺭ ﻓﻠﺴﻔﮥ ﺍﻭ ﻏﺎﻟﺐ ﺑﻮﺩ. ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۸۴۳ ﮐﺘﺎﺏ «ﺍﺻﻮﻝ ﻓﻠﺴﻔﮥ
ﺁﻳﻨﺪﻩ» ﻓﻮﻳﺮﺑﺎﺥ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ. ﺍﻧﮕﻠﺲ ﺑﻌﺪﻫﺎ ﺩﺭﺑﺎﺭۀ ﺍﻳﻦ ﺁﺛﺎﺭ ﻓﻮﻳﺮﺑﺎﺥ ﻧﻮﺷﺖ: «ﺁﺩﻡ ﺑﺎﻳﺪ ﺧﻮﺩﺵ ﺗﺄﺛﻴﺮ ﺁﺯﺍﺩی
ﺑﺨﺶ ﺍﻳﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ». «ﻳﮏ ﺑﺎﺭﻩ ﻣﺎ ﻫﻤﮕﯽ [ﻳﻌﻨﯽ ﻫﮕﻠﯽ ﻫﺎی ﭼﭗ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﻣﺎﺭﮐﺲ]،
F«2 ﺷﺪﻳﻢ ﻓﻮﻳﺮﺑﺎﺧﯽ 3
. ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺮﺧﯽ ﺍﺯ ﺑﻮﺭژﻭﺍﻫﺎی ﺭﺍﺩﻳﮑﺎﻝ ﺭﺍﻳﻦ ﮐﻪ ﻧﻘﺎﻁ ﻣﺸﺘﺮﮐﯽ ﺑﺎ ﻫﮕﻠﯽ ﻫﺎی
4 ﭼﭗ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻳﮏ ﻧﺸﺮﻳﮥ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺩﻭﻟﺖ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ «ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﮥ ﺭﺍﻳﻦ F«3
ﺩﺭ ﮐﻠﻦ ﺗﺄﺳﻴﺲ ﮐﺮﺩﻧﺪ (ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﺷﻤﺎﺭۀ ﺁﻥ
ﺩﺭ ﺍﻭﻝ ژﺍﻧﻮﻳﮥ ۱۸۴۲ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ). ﺍﺯ ﻣﺎﺭﮐﺲ ﻭ ﺑﺮﻭﻧﻮ ﺑﺎﻭﺋﺮ ﺩﻋﻮﺕ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻫﻤﮑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺻﻠﯽ ﺑﺎ
ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﮐﺘﺒﺮ ۱۸۴۲ ﻣﺎﺭﮐﺲ ﺳﺮﺩﺑﻴﺮ ﺁﻥ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺑﻦ ﺑﻪ ﮐﻠﻦ ﺭﻓﺖ. ﺗﺤﺖ ﺳﺮﺩﺑﻴﺮی
ﻣﺎﺭﮐﺲ ﮔﺮﺍﻳﺶ ﺍﻧﻘﻼﺑﯽ ﺩﻣﻮﮐﺮﺍﺗﻴﮏ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﭘﻴﺶ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ
ﻧﺨﺴﺖ ﺑﻪ ﺯﻳﺮ ﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ۱۸۴۳ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻭ ﺳﻪ ﺑﺎﺭﻩ ﮐﺸﺎﻧﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺩﺭ ﺍﻭﻝ ﺁﻭﺭﻳﻞ
ِ
ﺗﺼﻤﻴﻢ ﺑﻪ ﺗﻌﻄﻴﻞ ﺁﻥ
ﮔﺮﻓﺖ. ﻣﺎﺭﮐﺲ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺍﺯ ﺳﺮﺩﺑﻴﺮی ﺍﺳﺘﻌﻔﺎ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﺍﻣﺎ ﺍﺳﺘﻌﻔﺎی ﺍﻭ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﻧﺪﺍﺩ
ﻭ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﺩﺭ ﻣﺎﻩ ﻣﺎﺭﺱ ۱۸۴۳ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪ. ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﻣﻘﺎﻻﺕ ﻣﻬﻤﯽ ﮐﻪ ﻣﺎﺭﮐﺲ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﻧﻮﺷﺖ،
ﻋﻼﻭﻩ ﺑﺮ ﺁﻧﻬﺎﺋﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﻧﮕﺎﺭی ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺍﻧﮕﻠﺲ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﺍی ﺍﺯ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺑﺎﺭۀ ﺩﻫﻘﺎﻧﺎﻥ ﻣﻮﮐﺎﺭ [ﺗﺎک 3
ﻧﺸﺎﻥ] ﺩﺭۀ ﻣﻮﺯﻝ Moselle ﺭﺍ ﺫﮐﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﻧﮕﺎﺭﺍﻧﮥ ﻣﺎﺭﮐﺲ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ
ﺍﻧﺪﺍﺯۀ ﮐﺎﻓﯽ ﺑﺎ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩ ﺳﻴﺎﺳﯽ ﺁﺷﻨﺎﺋﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺟﺪﻳﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﻪ ﻣﻄﺎﻟﻌﮥ ﺍﻳﻦ ﻋﻠﻢ ﺭﻭی ﺁﻭﺭﺩ.
ﻣﺎﺭﮐﺲ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۸۴۳ ﺩﺭ ﮐﺮﻭﻳﺰﻧﺎﺥ Kreuznach ﺑﺎ ﺟﻨﯽ [ﻳﻨﯽ] ﻓﻮﻥ ﻭﺳﺘﻔﺎﻟﻦ Jenny von
Westphalen ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﻭ ﻧﺎﻣﺰﺩﺵ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﺋﯽ ﺑﻮﺩ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩ. ﺯﻥ ﻣﺎﺭﮐﺲ
ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍی ﻣﺮﺗﺠﻊ ﺍﺯ ﻧﺠﺒﺎی ﭘﺮﻭﺱ ﺑﻮﺩ. ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺑﺰﺭگ ﺗﺮ ﺍﻭ ﻭﺯﺍﺭﺕ ﮐﺸﻮﺭ ﭘﺮﻭﺱ ﺩﺭ ﺩﻭﺭۀ ﺑﺴﻴﺎﺭ
ﺍﺭﺗﺠﺎﻋﯽ ۱۸۵۰ -۱۸۵۸ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺷﺖ. ﺩﺭ ﭘﺎﺋﻴﺰ ۱۸۴۳ ﻣﺎﺭﮐﺲ ﺑﻪ ﭘﺎﺭﻳﺲ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﻣﺠﻠﻪ ﺍی
ﺭﺍﺩﻳﮑﺎﻝ ﺩﺭ ﺧﺎﺭﺝ ﺑﺎ ﺁﺭﻧﻮﻟﺪ ﺭﻭﮔﻪ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﮐﻨﺪ (ﺁﺭﻧﻮﻟﺪ ﺭﻭﮔﻪ ۱۸۰۲-۱۸۸۰، ﻫﮕﻠﯽ ﭼﭗ، ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ﻫﺎی
۱۸۲۵ ﺗﺎ ۱۸۳۰ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ۱۸۴۸ ﺗﺒﻌﻴﺪی ﺳﻴﺎﺳﯽ ﺑﻮﺩ. ﺍﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺳﺎﻝ ﻫﺎی۱۸۶۶-۱۸۷۰
5 ﻁﺮﻓﺪﺍﺭ ﺑﻴﺴﻤﺎﺭک ﺷﺪ). ﺗﻨﻬﺎ ﻳﮏ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻣﺠﻠﻪ ﮐﻪ «ﺳﺎﻟﻨﺎﻣﮥ ﺁﻟﻤﺎﻧﯽ- ﻓﺮﺍﻧﺴﻮی F«4
ﻧﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﻨﺘﺸﺮ
ﺷﺪ. ﺍﻧﺘﺸﺎﺭ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻁﺮ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺗﻮﺯﻳﻊ ﻣﺨﻔﻴﺎﻧﻪ ﺩﺭ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﻭ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﺧﺎﻁﺮ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﻧﻈﺮ ﻣﺎﺭﮐﺲ ﺑﺎ ﺭﻭﮔﻪ
ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻧﻴﺎﻓﺖ. ﻣﺎﺭﮐﺲ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻻﺗﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﺠﻠﻪ ﻧﻮﺷﺖ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺍﻧﻘﻼﺑﯽ ﺍی ﻅﺎﻫﺮ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻁﺮﻓﺪﺍﺭ «ﻧﻘﺪ
6 ﺑﯽ ﺭﺣﻤﺎﻧﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﻣﻮﺟﻮﺩ» ﻭ ﺑﻪ ﻭﻳﮋﻩ «ﻧﻘﺪ ﺑﺎ ﺳﻼﺡ» 5 ﺑﻮﺩF
ﻭ ﺑﻪ ﺗﻮﺩﻩ ﻫﺎ ﻭ ﺑﻪ ﭘﺮﻭﻟﺘﺎﺭﻳﺎ ﻓﺮﺍﺧﻮﺍﻥ ﻣﯽ
ﺩﺍﺩ.
ﺩﺭ ﺳﭙﺘﺎﻣﺒﺮ ﺳﺎﻝ ۱۸۴۴، ﻓﺮﻳﺪﺭﻳﺶ ﺍﻧﮕﻠﺲ ﺑﺮﺍی ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﭘﺎﺭﻳﺲ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﻧﺰﺩﻳﮏ
ﺗﺮﻳﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﺎﺭﮐﺲ ﺷﺪ. ﻫﺮ ﺩﻭی ﺁﻧﺎﻥ ﻓﻌﺎﻝ ﺗﺮﻳﻦ ﻧﻘﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﭘﺮ ﺟﻮﺵ ﻭ ﺧﺮﻭﺵ ﮔﺮﻭﻩ ﻫﺎی
ﺍﻧﻘﻼﺑﯽ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﭘﺎﺭﻳﺲ ﺑﺎﺯی ﮐﺮﺩﻧﺪ (ﺑﻪ ﻭﻳﮋﻩ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﭘﺮﻭﺩﻥ [ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ] ﺍﻫﻤﻴﺖ ﻭﻳﮋﻩ ﺍی ﺩﺍﺷﺖ
ﮐﻪ ﻣﺎﺭﮐﺲ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ« ﻓﻘﺮ ﻓﻠﺴﻔﻪ» ﮐﺎﻣﻼ ﺩﺭﻫﻢ ﮐﻮﺑﻴﺪ)، ﻭ ﻧﻴﺮﻭﻣﻨﺪﺍﻧﻪ ﺑﺎ ﺁﻣﻮﺯﻩ ﻫﺎی ﺳﻮﺳﻴﺎﻟﻴﺴﻢ ﺧﺮﺩﻩ
ﺑﻮﺭژﻭﺍﺋﯽ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻧﻈﺮﻳﻪ ﻭ ﺗﺎﮐﺘﻴﮏ ﺳﻮﺳﻴﺎﻟﻴﺴﻢ ﭘﺮﻭﻟﺘﺮی ﻳﺎ ﮐﻤﻮﻧﻴﺴﻢ (ﻣﺎﺭﮐﺴﻴﺴﻢ) ﺭﺍ ﺑﻨﻴﺎﺩ
ﻧﻬﺎﺩﻧﺪ. ﺁﺛﺎﺭ ﻣﺎﺭﮐﺲ ﺩﺭ ﺩﻭﺭۀ ۱۸۴۴-۱۸۴۸ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﻧﮕﺎﺭی ﺑﺒﻴﻨﻴﺪ. ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۸۴۵ ﻣﺎﺭﮐﺲ ﺑﻪ
ﺍﺻﺮﺍﺭ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﭘﺮﻭﺱ، ﺍﺯ ﭘﺎﺭﻳﺲ، ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻳﮏ ﺍﻧﻘﻼﺑﯽ ﺧﻄﺮﻧﺎک، ﺍﺧﺮﺍﺝ ﺷﺪ. ﺍﻭ ﺑﻪ ﺑﺮﻭﮐﺴﻞ ﺭﻓﺖ.
ﺩﺭ ﺑﻬﺎﺭ ۱۸۴۷ ﻣﺎﺭﮐﺲ ﻭ ﺍﻧﮕﻠﺲ ﺑﻪ ﺟﻤﻌﻴﺖ ﺗﺮﻭﻳﺠﯽ ﻣﺨﻔﯽ ﺍی ﮐﻪ «ﺍﺗﺤﺎﺩﻳﮥ ﮐﻤﻮﻧﻴﺴﺖ ﻫﺎ» ﻧﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ
ﭘﻴﻮﺳﺘﻨﺪ؛ ﺁﻧﺎﻥ ﻧﻘﺶ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﺍی ﺩﺭ ﮐﻨﮕﺮۀ ﺩﻭﻡ ﺍﺗﺤﺎﺩﻳﻪ ﺍﻳﻔﺎ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ (ﻧﻮﺍﻣﺒﺮ ۱۸۴۷، ﻟﻨﺪﻥ) ﻭ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺳﺖ
ﺍﺗﺤﺎﺩﻳﮥ ﮐﻤﻮﻧﻴﺴﺖ ﻫﺎ «ﻣﺎﻧﻴﻔﺴﺖ ﮐﻤﻮﻧﻴﺴﺖ» ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺭﺍ ﺗﺄﻟﻴﻒ ﮐﺮﺩﻧﺪﮐﻪ ﺩﺭ ﻓﻮﺭﻳﮥ ۱۸۴۸ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﺷﺪ. ﺍﻳﻦ
ﺍﺛﺮ ﺑﺎ ﺭﻭﺷﻨﯽ ﻭ ﺩﺭﺧﺸﻨﺪﮔﯽ ﻧﺒﻮﻍ ﺁﻣﻴﺰی ﺟﻬﺎﻥ ﺑﻴﻨﯽ ﺟﺪﻳﺪ، ﻣﺎﺗﺮﻳﺎﻟﻴﺴﻢ ﭘﻴﮕﻴﺮ ﮐﻪ ﻗﻠﻤﺮﻭ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺭﺍ ﻧﻴﺰ
ﺩﺭﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﻴﺮﺩ، ﺩﻳﺎﻟﮑﺘﻴﮏ، ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺟﺎﻣﻊ ﺗﺮﻳﻦ ﻭ ﻋﻤﻴﻖ ﺗﺮﻳﻦ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﺗﮑﺎﻣﻞ، ﻧﻈﺮﻳﮥ ﻣﺒﺎﺭﺯۀ ﻁﺒﻘﺎﺗﯽ ﻭ
ﻧﻘﺶ ﺟﻬﺎﻧﯽ-ﺗﺎﺭﻳﺨﯽ ﭘﺮﻭﻟﺘﺎﺭﻳﺎ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺳﺎﺯﻧﺪۀ ﮐﻤﻮﻧﻴﺴﻢ ﺭﺍ ﺧﻼﺻﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.4
ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﻓﻮﺭﻳﮥ ۱۸۴۸ ﺭﺥ ﺩﺍﺩ ﻣﺎﺭﮐﺲ ﺍﺯ ﺑﻠﮋﻳﮏ ﺍﺧﺮﺍﺝ ﺷﺪ. ﺍﻭ ﺑﻪ ﭘﺎﺭﻳﺲ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ
ﺍﻧﻘﻼﺏ ﻣﺎﺭﺱ ۱۸۴۸[ﺩﺭ ﺁﻟﻤﺎﻥ] ﺑﻪ ﮐﻠﻦ ﺑﺮﮔﺸﺖ. ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ژﻭﺋﻦ ۱۸۴۸ ﺗﺎ ۱۹ ﻣﻪ ۱۸۴۹
«ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﮥ ﺭﺍﻳﻦ ﺟﺪﻳﺪ» ﺑﻪ ﺳﺮﺩﺑﻴﺮی ﻣﺎﺭﮐﺲ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﺷﺪ. ﻧﻈﺮﻳﮥ ﺟﺪﻳﺪ ﺑﻪ ﺭﻭﺷﻨﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻮﺳﻂ ﺭﻭﻳﺪﺍﺩﻫﺎی
ﺍﻧﻘﻼﺑﯽ ۱۸۴۸-۱۸۴۹ ﺗﺄﻳﻴﺪ ﺷﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺗﺎﮐﻨﻮﻥ ﻧﻴﺰ ﺗﻮﺳﻂ ﻫﻤﮥ ﺟﻨﺒﺶ ﻫﺎی ﭘﺮﻭﻟﺘﺮی ﻭ
ﺩﻣﻮﮐﺮﺍﺗﻴﮏ ﻫﻤﮥ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎی ﺟﻬﺎﻥ ﺗﺄﻳﻴﺪ ﮔﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﺿﺪ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﭘﻴﺮﻭﺯﻣﻨﺪ ﻧﺨﺴﺖ ﺭﻭﻧﺪ ﻗﻀﺎﺋﯽ ﺑﻪ ﺿﺪ
ﻣﺎﺭﮐﺲ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ (ﮐﻪ ﺩﺭ ۹ ﻓﻮﺭﻳﮥ ۱۸۴۹ ﺑﻪ ﺗﺒﺮﺋﮥ ﻣﺎﺭﮐﺲ ﺍﻧﺠﺎﻣﻴﺪ) ﻭ ﺳﭙﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﺍﺧﺮﺍﺝ
ﻧﻤﻮﺩ (۱۶ ﻣﻪ ۱۸۴۹). ﻣﺎﺭﮐﺲ ﻧﺨﺴﺖ ﺑﻪ ﭘﺎﺭﻳﺲ ﺭﻓﺖ ﺍﻣﺎ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺗﻈﺎﻫﺮﺍﺕ ۱۳ ژﻭﺋﻦ ۱۸۴۹ ﺍﺯ
ﭘﺎﺭﻳﺲ ﺍﺧﺮﺍﺝ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻟﻨﺪﻥ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺮﮔﺶ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩ.
ﺁﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﻣﮑﺎﺗﺒﺎﺕ ﺑﻴﻦ ﻣﺎﺭﮐﺲ ﻭ ﺍﻧﮕﻠﺲ (ﮐﻪ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۹۱۳ ﻣﻨﺘﺸﺮﺷﺪ) ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻭ ﺑﻪ
ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺗﺒﻌﻴﺪی ﺳﻴﺎﺳﯽ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ. ﻣﺎﺭﮐﺲ ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩۀ ﺍﻭ ﺍﺯ ﻓﻘﺮ ﺷﺪﻳﺪی ﺭﻧﺞ ﻣﯽ ﺑﺮﺩﻧﺪ. ﺍﮔﺮ ﮐﻤﮏ
ﻫﺎی ﻣﺎﻟﯽ ﻣﺪﺍﻭﻡ ﺍﻧﮕﻠﺲ ﻭ ﻓﺪﺍﮐﺎﺭی ﻫﺎی ﺍﻭ ﻧﺒﻮﺩ ﻣﺎﺭﮐﺲ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻗﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﮐﺘﺎﺏ «ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ» ﻧﻤﯽ ﺷﺪ
ﺑﻠﮑﻪ ﺧﻮﺩ ﻧﻴﺰ ﺍﺯ ﻧﻴﺎﺯ ﺍﺯ ﺑﻴﻦ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ. ﺍﻓﺰﻭﻥ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ، ﺁﻣﻮﺯﻩ ﻫﺎ ﻭ ﮔﺮﺍﻳﺶ ﻫﺎی ﻏﺎﻟﺐ ﺳﻮﺳﻴﺎﻟﻴﺴﻢ ﺧﺮﺩﻩ
ﺑﻮﺭژﻭﺍﺋﯽ ﻭ ﺳﻮﺳﻴﺎﻟﻴﺴﻢ ﻏﻴﺮ ﭘﺮﻭﻟﺘﺮی ﺑﻪ ﻁﻮﺭ ﮐﻠﯽ ﻣﺎﺭﮐﺲ ﺭﺍ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻣﺒﺎﺭﺯۀ ﺩﺍﺋﻤﯽ ﻭ ﺑﯽ
َﺮﺩ ﻭ ﮔﺎﻩ ﻭﺣﺸﻴﺎﻧﻪ ﺗﺮﻳﻦ ﻭ ﺩﺩﻣﻨﺸﺎﻧﻪ ﺗﺮﻳﻦ ﺣﻤﻼﺕ ﺷﺨﺼﯽ (ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺣﻤﻼﺕ ﺁﻗﺎی
ﺭﺣﻤﺎﻧﻪ ﺍی ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﻴﺶ ﺑ
[ﮐﺎﺭﻝ] ﻓﻮﮔﺖ) ﺭﺍ ﺩﻓﻊ ﮐﻨﺪ. ﻣﺎﺭﮐﺲ ﺑﺎ ﮐﻨﺎﺭﻩ ﮔﻴﺮی ﺍﺯ ﻣﺤﺎﻓﻞ ﺗﺒﻌﻴﺪﻳﺎﻥ ﺳﻴﺎﺳﯽ، ﻧﻈﺮﻳﮥ ﻣﺎﺗﺮﻳﺎﻟﻴﺴﺘﯽ ﺧﻮﺩ
ﺭﺍ ﺩﺭ ﺷﻤﺎﺭی ﺍﺯ ﺗﺄﻟﻴﻔﺎﺕ ﺗﺎﺭﻳﺨﯽ ﺍﺵ ﺗﮑﺎﻣﻞ ﺑﺨﺸﻴﺪ (ﺑﻪ ﮐﺘﺎﺏ ﻧﮕﺎﺭی ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﻴﺪ)، ﻭ ﺗﻼﺵ ﻫﺎی ﺧﻮﺩ ﺭﺍ
ً ﺑﻪ ﻣﻄﺎﻟﻌﮥ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩ ﺳﻴﺎﺳﯽ ﺍﺧﺘﺼﺎﺹ ﺩﺍﺩ. ﻣﺎﺭﮐﺲ ﺩﺭ
ﺍﺳﺎﺳﺎ «ﺳﻬﻤﯽ ﺩﺭ ﻧﻘﺪ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩ ﺳﻴﺎﺳﯽ (۱۸۵۹
ﺩﺭ «ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ (ﺝ ۱۸۶۷ ،۱ﺍﻧﻘﻼﺑﯽ ﺩﺭ ﻋﻠﻢ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩ ﺳﻴﺎﺳﯽ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻭﺭﺩ (ﺑﻪ ﺑﺨﺶ «ﺁﻣﻮﺯۀ
ﻣﺎﺭﮐﺴﻴﺴﺘﯽ» ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻟﮥ ﺣﺎﺿﺮ ﺭﺟﻮﻉ ﮐﻨﻴﺪ).
ﺩﻭﺭۀ ﺗﺠﺪﻳﺪ ﺣﻴﺎﺕ ﺟﻨﺒﺶ ﻫﺎی ﺩﻣﻮﮐﺮﺍﺗﻴﮏ [ﺗﺐ ﻭ ﺗﺎﺏ ﻣﺠﺪﺩ ﺟﻨﺒﺶ ﻫﺎی ﺩﻣﻮﮐﺮﺍﺗﻴﮏ] ﺩﺭ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺳﺎﻝ ﻫﺎی
ﺩﻫﮥ ۱۸۵۰ ﻭ ۱۸۶۰ ﻣﺎﺭﮐﺲ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﻋﻤﻠﯽ ﺑﺎﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪ. ﺩﺭ ۲۸ ﺳﭙﺘﺎﻣﺒﺮ ۱۸۶۴ ﺍﺗﺤﺎﺩ ﺑﻴﻦ ﺍﻟﻤﻠﻠﯽ
ﮐﺎﺭﮔﺮﺍﻥ – ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻧﺘﺮﻧﺎﺳﻴﻮﻧﺎﻝ ﺍﻭﻝ ﻣﻌﺮﻑ ﺍﺳﺖ -ﺩﺭ ﻟﻨﺪﻥ ﺗﺸﮑﻴﻞ ﺷﺪ. ﻣﺎﺭﮐﺲ، ﻗﻠﺐ ﻭ ﺭﻭﺡ ﺍﻳﻦ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ
ﺑﻮﺩ؛ ﺍﻭ ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﭘﻴﺎﻡ ﻭ ﺑﺴﻴﺎﺭی ﺍﺯ ﻗﻄﻌﻨﺎﻣﻪ ﻫﺎ، ﺍﻋﻼﻣﻴﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺑﻴﺎﻧﻴﻪ ﻫﺎی ﺍﻧﺘﺮﻧﺎﺳﻴﻮﻧﺎﻝ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺖ. ﻣﺎﺭﮐﺲ
ﺑﺎ ﻣﺘﺤﺪ ﮐﺮﺩﻥ ﺟﻨﺒﺶ ﻫﺎی ﮐﺎﺭﮔﺮی ﮐﺸﻮﺭﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ، ﺑﺎ ﺗﻼﺵ ﺑﺮﺍی ﻫﺪﺍﻳﺖ ﺷﮑﻞ ﻫﺎی ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻥ
ﺳﻮﺳﻴﺎﻟﻴﺴﻢ ﻏﻴﺮ ﭘﺮﻭﻟﺘﺮی ﻭ ﭘﻴﺸﺎﻣﺎﺭﮐﺴﯽ (ﻣﺎﺯﻳﻨﯽ، ﭘﺮﻭﺩﻥ، ﺑﺎﮐﻮﻧﻴﻦ، ﺍﺗﺤﺎﺩﻳﻪ ﮔﺮﺍﺋﯽ ﻟﻴﺒﺮﺍﻝ ﺩﺭ ﺍﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ،
ﺗﺰﻟﺰﻝ ﻫﺎی ﻻﺳﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﻭ ﻏﻴﺮﻩ) ﺑﻪ ﮐﺎﻧﺎﻝ ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﻣﺸﺘﺮک ﻭ ﺑﺎ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺑﺎ ﻧﻈﺮﻳﺎﺕ ﺍﻳﻦ
ﻓﺮﻗﻪ ﻫﺎ ﻭ ﻣﮑﺘﺐ ﻫﺎ، ﺗﺎﮐﺘﻴﮏ ﻳﮑﺴﺎﻧﯽ ﺑﺮﺍی ﻣﺒﺎﺭﺯۀ ﻁﺒﻘﮥ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺩﺭ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎی ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻥ ﻁﺮﺡ ﺭﻳﺰی
ﮐﺮﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﺳﻘﻮﻁ ﮐﻤﻮﻥ ﭘﺎﺭﻳﺲ (۱۸۷۱) – ﮐﻪ ﻣﺎﺭﮐﺲ ﺩﺭ «ﺟﻨﮓ ﺩﺍﺧﻠﯽ ﺩﺭ ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ»، ۱۸۷۱، ﺗﺤﻠﻴﻠﯽ 5
ﺑﺴﻴﺎﺭ ژﺭﻑ، ﺭﻭﺷﻦ، ﺩﺭﺧﺸﺎﻥ، ﺣﻘﻴﻘﯽ ﻭ ﺍﻧﻘﻼﺑﯽ ﺩﺭﺑﺎﺭۀ ﺁﻥ ﺍﺭﺍﺋﻪ ﮐﺮﺩ، ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﻧﺸﻌﺎﺏ ﻭ ﺷﮑﺎﻑ ﺩﺭ
ﺍﻧﺘﺮﻧﺎﺳﻴﻮﻧﺎﻝ ﺗﻮﺳﻂ ﻁﺮﻓﺪﺍﺭﺍﻥ ﺑﺎﮐﻮﻧﻴﻦ، ﺩﻭﺍﻡ ﺍﻧﺘﺮﻧﺎﺳﻴﻮﻧﺎﻝ ﺩﺭ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﻧﺎﻣﻤﮑﻦ ﮔﺮﺩﻳﺪ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﮐﻨﮕﺮۀ ﻻﻫﮥ
ﺍﻧﺘﺮﻧﺎﺳﻴﻮﻧﺎﻝ (۱۸۷۲)، ﺑﻪ ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﻣﺎﺭﮐﺲ ﺷﻮﺭﺍی ﻋﻤﻮﻣﯽ ﺍﻧﺘﺮﻧﺎﺳﻴﻮﻧﺎﻝ ﺑﻪ ﻧﻴﻮﻳﻮﺭک ﻣﻨﺘﻘﻞ ﺷﺪ.
ﺍﻧﺘﺮﻧﺎﺳﻴﻮﻧﺎﻝ ﺍﻭﻝ ﻧﻘﺶ ﺗﺎﺭﻳﺨﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﻳﻔﺎ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍی ﺩﻭﺭﻩ ﺍی ﺍﺯ ﺭﺷﺪ ﺳﺮﻳﻊ ﻭ ﻭﺳﻴﻊ ﻏﻴﺮ
ﻗﺎﺑﻞ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﺑﺎ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺩﻭﺭﻩ ﺍی ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺟﻨﺒﺶ ﮔﺴﺘﺮﺵ ﻳﺎﻓﺖ ﻭ ﺍﺣﺰﺍﺏ ﺳﻮﺳﻴﺎﻟﻴﺴﺖ
ﮐﺎﺭﮔﺮی ﺗﻮﺩﻩ ﺍی ﺩﺭ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ [ﺩﺭ ﭼﺎﺭﭼﻮﺏ ﺩﻭﻟﺖ – ﻣﻠﺖ ﻫﺎی ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻥ] ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻣﺪﻧﺪ.
ﮐﺎﺭ ﺷﺪﻳﺪ ﻣﺎﺭﮐﺲ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﺮﻧﺎﺳﻴﻮﻧﺎﻝ ﻭ ﮐﺎﺭ ﻧﻈﺮی ﺷﺪﻳﺪﺗﺮ ﺍﻭ ﮐﺎﻣﻼ ﺑﺮ ﺳﻼﻣﺖ ﻣﺎﺭﮐﺲ ﻟﻄﻤﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ.
ﺍﻭ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻨﮥ ﺑﺎﺯ ﺳﺎﺯی ﺍﻗﺘﺼﺎﺩ ﺳﻴﺎﺳﯽ ﻭ ﺗﮑﻤﻴﻞ ﮐﺘﺎﺏ «ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ» ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ، ﺍﺛﺮی ﮐﻪ ﺑﺮﺍی
ﺁﻥ ﺍﻧﺒﻮﻫﯽ ﻣﻮﺍﺩ ﻭ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﮔﺮﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺯﺑﺎﻥ (ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﺭﻭﺳﯽ) ﺭﺍ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﮐﺮﺩ؛ ﺍﻣﺎ ﻭﺿﻊ
ﻧﺎﺑﺴﺎﻣﺎﻥ ﺳﻼﻣﺘﺶ ﻣﺎﻧﻊ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺭﺳﺎﻧﺪﻥ ﮐﺘﺎﺏ «ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ» ﺷﺪ.
ﻫﻤﺴﺮ ﻣﺎﺭﮐﺲ ﺩﺭ ۲ ﺩﺳﺎﻣﺒﺮ ۱۸۸۱ ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺖ. ﺩﺭ ۱۴ ﻣﺎﺭﺱ ۱۸۸۳ ﻣﺎﺭﮐﺲ ﺩﺭ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺧﻮﺩ ﺑﺪﺭﻭﺩ
ﺣﻴﺎﺕ ﮔﻔﺖ. ﺍﻭ ﻭ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺩﺭ ﮔﻮﺭﺳﺘﺎﻥ ﻫﺎﻳﮕﻴﺖ Highgate ﺩﺭ ﻟﻨﺪﻥ ﻣﺪﻓﻮﻧﻨﺪ. ﺑﺮﺧﯽ ﺍﺯ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ
ﻣﺎﺭﮐﺲ ﺩﺭ ﮐﻮﺩﮐﯽ، ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺍﻋﻀﺎی ﺧﺎﻧﻮﺍﺩۀ ﻣﺎﺭﮐﺲ ﺩﺭ ﻓﻘﺮ ﺷﺪﻳﺪی ﺑﻪ ﺳﺮ ﻣﯽ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﺗﻠﻒ ﺷﺪﻧﺪ. ﺳﻪ
ﺩﺧﺘﺮ ﻣﺎﺭﮐﺲ ﺑﺎ ﺳﻮﺳﻴﺎﻟﻴﺴﺖ ﻫﺎی ﺍﻧﮕﻠﻴﺴﯽ ﻭ ﻓﺮﺍﻧﺴﻮی ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩﻧﺪ: ﺍﻟﻪ ﻧﻮﺭ ﺍﻭﻟﻴﻨﮓ، ﻟﻮﺭﺍ ﻻﻓﺎﺭگ ﻭ

    ﺟﻨﯽ ﻟﻮﻧﮕﻪ. ﭘﺴﺮ ﺍﻳﻦ ﺁﺧﺮی ﻋﻀﻮ ﺣﺰﺏ ﺳﻮﺳﻴﺎﻟﻴﺴﺖ ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ ﺍﺳﺖ.

Donnerstag, 2. Mai 2013

روز جهانی کارگر در شهر مونیخ (Es lebe internationaler Tag der Arbeit (München






Es lebe internationaler Tag der Arbeit
Freiheit für gefangene Arbeiter und alle Politische Aktivisten im Iran
Der erste Mai, der inter­na­tio­nale Tag der Arbeiter, ist der inter­na­tio­nale Tag der Solidarität der Arbeiter und deren Protest gegen Unterdrückung und Ungleichheit im kapi­ta­lis­ti­schen System. An die­sem Tag erin­nern die Arbeiter immer wie­der an ihren welt­wei­ten Kampf zur Realisierung ihrer Menschenrechte. Die Arbeiter Irans zusam­men mit den Arbeitern welt­weit fei­ern die­sen Tag jedes Jahr und hal­ten ihre Kundgebungen im Protest gegen die unmensch­li­chen Verhältnisse ab und ver­su­chen, ihre Stimmen zur Erlangung ihrer selbst­ver­ständ­li­chen Rechte zu erhe­ben.
Während die Arbeiter welt­weit lei­den­schaft­lich und kämp­fe­risch mil­lio­nen­fach in den meis­ten Ländern der Welt auf den Straßen gegen ihre Lebensverhältnisse pro­tes­tie­ren, sind die Arbeiter im Iran nicht nur ihres Rechtes auf Versammlung und Demonstration beraubt, son­dern sie sind auch tag­täg­lich Opfer schärfs­ter Angriffe auf ihren Lebensstandard. Den Protesten und Forderungen der Arbeiter wird mit Verhaftungen und Gefängnis begeg­net. Mit dem soge­nann­ten „Plan zur Rationalisierung der Subventionen“ des herr­schen­den Kapitalismus, der die Unterstützung der inter­na­tio­na­len kapi­ta­lis­ti­schen Institutionen genießt, sind sie dabei, noch mehr Arbeiter und deren Familien ins Elend zu trei­ben und eine freie Meinungsäußerung über die­sen Plan wird auch nicht tole­riert. Der dras­ti­sche Anstieg der Energiekosten und die Stilllegung von Fabriken stür­zen einer­seits tag­täg­lich tau­sende Arbeiter in die Arbeitslosigkeit, ande­rer­seits wird das Arbeitslosengesetz zum Nachteil der Arbeiter geän­dert, in den Krankenhäusern und Kliniken der Sozialversicherungen eine Selbstbeteiligung für die Versicherten ein­ge­führt und neue Voraussetzungen für die Auszahlung von Rentenanwartschaften geschaf­fen sowie die Versicherungsleistungen für die Bauarbeiter gekürzt. Die Anhebung des Mindestlohns um nur 9% wirkt wie ein Hohn, wenn gleich­zei­tig der Preis für die Grundversorgung astro­no­misch steigt.

Für Millionen von Arbeiterfamilien, die bereits jetzt nicht in der Lage sind, ihr Existenzminimum zu ver­die­nen, bedeu­tet diese Entwicklung nicht ande­res als eine zuneh­mende Armut und Verelendung. Wir, die Arbeiter, wer­den aber nicht untä­tig dem lang­sa­men Tod unse­rer Familien zuse­hen. Wir wer­den uns gegen den Angriff auf unsere Existenz weh­ren. Wir wer­den in geschlos­se­nen Reihen der auf­ge­zwun­ge­nen Armut und Verelendung Widerstand leis­ten. Deshalb rufen wir alle Arbeiter Irans auf, ihre Empörung gegen die aktu­elle Lage zum Ausdruck zu brin­gen und gemein­sam ihre Forderungen zu for­mu­lie­ren.

Wir for­dern die sofor­tige Realisierung fol­gen­der Forderungen:
1. Bedingungslose Freiheit zur Bildung unab­hän­gi­ger Arbeiterorganisationen und zur Ausübung von Streiks, Protesten und Demonstrationen. Die Freiheit zur Gründung von Parteien, Versammlungsfreiheit, freie Meinungsäußerung und Pressefreiheit gehö­ren zu unse­ren Grundrechten.
Sämtliche von der Regierung geschaf­fe­nen Institutionen in den Fabriken und in unse­rer Nachbarschaft müs­sen ver­schwin­den, und die vor­ge­nann­ten Rechte müs­sen als Grundrechte der Arbeiter und aller Menschen aner­kannt wer­den.

2. Wir leh­nen eine Gesellschaft ab, in der sich Reichtum und Kapital in den Händen einer Minderheit kon­zen­trie­ren, wäh­rend die Mehrheit der Bevölkerung um das Über­le­ben ban­gen muss. Während die Streichung der Subventionen für die Grundlebensprodukte zu einer astro­no­mi­schen Steigerung der Preise führt, ist die Anhebung des Mindestlohns um 9% ein Hohn und eine Beleidigung für die Menschenwürde und das Existenzrecht der Arbeiter. Für uns ist die Anhebung der Löhne um nur 9% gleich­zu­set­zen mit einem Aufzwingen von mehr Armut und Elend in Millionen Arbeiterfamilien. Wir leh­nen die jet­zige Art und Weise der Bestimmung der Mindestlöhne ab und for­dern deren Festsetzung durch legi­time Vertreter der Arbeiter und ent­spre­chend dem höchs­ten Lebensstandard in der Welt. Die Umsetzung des Plans zur Abschaffung der Subventionen muss sofort gestoppt wer­den.
3. Wir for­dern die Abschaffung von befris­te­ten und Blanko-Arbeitsverträgen1 sowie die Abschaffung von Subunternehmen. Wir ver­lan­gen den Abschluss von Verträgen unmit­tel­bar mit den Arbeitern und kol­lek­tive Tarifbestimmungen, Arbeitsplatzsicherung und Realisierung höchs­ter Hygiene- und Sicherheitsstandards am Arbeitsplatz.
4. Lohnrückstände müs­sen sofort und ohne Ausreden aus­ge­gli­chen wer­den. Die Nichtzahlung des Lohns muss straf­recht­lich ver­folg­bar gemacht wer­den, und die Arbeiter müs­sen einen Anspruch auf Schadensersatz bekom­men.
5. Massenentlassungen müs­sen gestoppt wer­den. Jeder arbeits­lose Arbeiter muss einen Anspruch auf ein Arbeitslosengeld haben, das ihm eine men­schen­wür­dige Existenz bis zur Wiederbeschäftigung ermög­licht.
6. Einerseits gehört die Organisation für soziale Sicherheit dank der Sozialversicherungsbeiträge der Arbeiter zu den reichs­ten Institutionen des Landes, ande­rer­seits ver­langt diese Organisation nach dem Prinzip der kapi­ta­lis­ti­schen Gewinnmaximierung eine Selbstbeteilung von ihren behand­lungs­be­dürf­ti­gen Mitgliedern. Sozialversicherungen müs­sen für alle Mitglieder der Gesellschaft garan­tiert wer­den. Die Verwaltung der Organisation für soziale Sicherheit muss durch gewählte Vertreter der Arbeiter über­nom­men wer­den.
7. Wir ver­ur­tei­len das harte Durchgreifen gegen Arbeiterproteste und andere Proteste der Bevölkerung. Wir for­dern die Abschaffung der Todesstrafe. Wir for­dern die bedin­gungs­lose Freilassung sämt­li­cher inhaf­tier­ter Arbeiter und Aktivisten ande­rer sozia­ler Bewegungen. Die Verfolgung von Aktivisten muss sofort gestoppt wer­den. Dem beste­hen­den Klima der Einschüchterung durch Sicherheitskräfte muss ein Ende gesetzt wer­den.
8. Wir for­dern die Abschaffung aller Gesetze, die die Frauen dis­kri­mi­nie­ren. Gleiche Rechte für Frauen und Männer in der Familie und in allen Bereichen des sozia­len, wirt­schaft­li­chen, poli­ti­schen und kul­tu­rel­len Lebens müs­sen bedin­gungs­los garan­tiert wer­den.
9. Allen Rentnern muss ein men­schen­wür­di­ges und sorg­lo­ses Leben garan­tiert wer­den. Die Diskriminierung der Rentner bei der Auszahlung der Rente muss auf­hö­ren. Ausreichende Krankenversicherung und andere Sozialversicherungen müs­sen für sie gewähr­leis­tet sein.
10. Kinderarbeit muss ver­bo­ten wer­den. Umfassende Sozialversicherungen müs­sen für die Kinder und ihre Eltern garan­tiert wer­den. Bildungschancen für die Kinder müs­sen unab­hän­gig von ihrem Geschlecht und der eth­ni­schen Herkunft, der reli­giö­sen Über­zeu­gung und der sozia­len Herkunft ihrer Eltern geschaf­fen wer­den.
11. Der Wunsch nach Veränderung ist ein unbe­streit­ba­res Recht aller Menschen welt­weit. Wir unter­stüt­zen die Proteste der Bevölkerung in Nahost. Wir ver­ur­tei­len die Niederschlagung die­ser Proteste und alle Abmachungen, die hin­ter den Kulissen über die Köpfe der Menschen hin­weg getrof­fen wer­den, und die den Gang der Geschehnisse zu deren Ungunsten steu­ern.
12. Wir sind ein Teil der inter­na­tio­na­len Arbeiterklasse und ver­ur­tei­len die Entlassung und Diskriminierung der afgha­ni­schen Arbeiter sowie der Arbeiter aus ande­ren Ländern im Iran.
13. Wir bedan­ken uns für die welt­weite Unterstützung unse­rer Kämpfe und soli­da­ri­sie­ren uns mit dem Kampf der Arbeiter in ande­ren Ländern und beto­nen mehr als je zuvor die Notwendigkeit einer inter­na­tio­na­len Arbeitersolidarität zur Befreiung vom kapi­ta­lis­ti­schen System.
14. Der 1. Mai muss im Iran als ein offi­zi­el­ler Feiertag aner­kannt und im Kalender auf­ge­nom­men wer­den. Verbote und Einschränkungen für Versammlungen an die­sem Tag müs­sen been­det wer­den.
Es lebe der 1. Mai.
Es lebe die inter­na­tio­nale Solidarität der Arbeiter